Tango Lyrics & Tabs by Mohsen Namjoo
Tango
guitar chords lyrics
تمام این شعر
که سه واژهاش را هنوز بیشتر نسروده ام
قبل از این نسروده ام
میخواهد بگوید که هوا برای زندگی کافی نیست
و نور نیز لازم
و این میرساند
که اگر رسانا باشد شعر
آنکه میسراید میتواند مرده باشد
و میتواند کور
و این میرساند
که آنکه میرساند
عاشق است
که کور میتواند باشد مرده
پس هوا را از او بگیر
خندهات را نه
که کور میتواند باشد مرده
پس هوا را از او بگیر
خندهات را نه
هوا را از او بگیر
گریهات را نه
که موی گندیدهٔ به چشم نامدت هم
مزاد بر مصرف من است
من همان هشتاد برگه برجسته یک خطم
و تو زیبا نفس ناسلامت معنی هم اکنون
اصلا تو خورشیدی
از این شعر تکراری تر ممکن است؟
اصلا تو شراره ای
نه!
همان خورشیدی
که پشت ابر نماندهای و نمیمانی و نخواهی ماند و نامای خواه
سیها سال میگذرد که بتوانم تشدید بر سلامتم بگذارم
اگر تو بخواهی
و تو! اآی تو! ناسلمت کرده مرا و سلامت میکنم
هوا را از من بگیر
خندهات را نه
هوا را فضا از من بگیر
غذا را و فضا و غذا را از من بگیر
که حظّها را از من بگیر
خندهات را نه
نور را از من بگیر
شعله ات را نه
وفا را از من بگیر
گریه ات را نه
حالا لختم و پختم از دستت دیگر
مردهام فکر کنم
اما... خندهات را نه
بعید است زنده باشم
مرده ام
سعید است دستی که پاره میکند
سعید است... امامیست
سعید امامیست
من قتلهای اخیر زنجیرهٔ توام
من همجیرهٔ تو
این جیر را شیره را از من بگیر
باغ پر خندهات را نه
کشته اند مرا لبانت و دندانانت
و همهٔ آن رسوها بر جنت
که خندهات را نه
کشتهام و جسدم در جای پنهان است
تویی که میشناسمتای آینه بردار
ای سردار عین
ای نظر میکنی بر آینه
چون نظر کردی بر آینه جسدم بر تو پنهان است
لابه روبیده است بر کفنم
کشتهام و زیر لالهٔ گوشت انداختم
لالهٔ گوشت
همان هالهٔ لالهٔ گوشت که ابتدا آغاز تمام جهان بود
جهان را از من بگیر
امان را خزان را باد رزان را
ای باد وزند از اوج
پرتابم کن که بیفتد این شاعر
تمام این شعرها را سروده
که بیفتد مرد مردهٔ زیر لاله
سیها سال چهلها سال میگذرد
که آن زیر پنهان است این شاعر
هوا را از او بگیر
هوای وزنده
بعد وزنده را از من که خودمم هم یک شعر تکراری میسرایم
من که ریشه ام
هشتاد برگه برجسته یک خط، دختر و دها خط هم که بسرایم
آزاد نمیشود عشقم
عشق یعنی مغز بیست هزار تخمهٔ آفتاب گردان را میانه قوطی کبریت ریختن
عشق یعنی از یک دگر آویختن
وقتی تمام جهان در راه است و به دست و رهاست
رها را از من بگیر
خنده ات را نه
خطا را از من بگیر
گریه ات را نه
وفا را صفا را نگاه را نه
زود
نگاه را... نگاه را... نه
زود
آرا نه
زود
آرا زود
آرا زود
تمام این شعر قبل از آنکه بسرایمش
میخواست همین را بگوید